محل تبلیغات شما

پاکباز



برای ممانعت از سواستفاده از دموکراسی و فراموش شدن تعهدات
حاکمان در زمان انتخابات پیشنهاد می شود امر حکمرانی در جهان
از زیرکان به روبات های با هوش بالا که توسط دانشمندان
برنامه ریزی و اداره می شوندواگذار گردد تا هزینه های نظامی
و امنیتی در مسیر شکوفایی ملل بکار آید.
                                                      با احترام

سخنران بعد خوش آمدگویی از حاضرین که ۵۰ نفر بودند، خواست که با

ماژیک اسم خود را روی بادکنک نوشته و آن را در اطاقی که سمت راست

سالن بود بگذارندو خود در سمت چپ جمع شوند. سپس از آن ها

خواست در ۵ دقیقه به اطاق بادکنک ها رفته و بادکنک نام خود را

بیاورند.من به همراه سایرین دیوانه وار به جستجو پرداختیم.همدیگر را

هل می دادیم و زمین می خوردیم و هرج و مرجی به راه افتاده بود.

مهلت ۵ دقیقه ای با ۵ دقیقه اضافه هم به پایان رسید؛ اما هیچ کس

نتوانست بادکنک خود را بیابد.این بار سخنران همه را به آرامش

دعوت و پیشنهاد کرد هرکس بادکنکی را بردارد و آن را به

صاحبش بدهد.بدین ترتیب کمتر از ۵ دقیقه همه به بادکنک خود

رسیدند.سخنران ادامه داد:این اتفاقی است که هر روز در زندگی

ما می افتد.دیوانه وار در جستجوی سعادت خویش به این سو و

آن سو چنگ می زنیم و نمی دانیم که سعادت ما در گرو سعادت

و خوشبختی دیگران است.با یک دست سعادت آن ها را بدهید

و با دست دیگر سعادت خود را از دیگری بگیرید!


 

روزی دم یک روباه در حادثه ای قطع شد. روباه های گروه پرسیدند: 

دم ات چی شد ؟
چون روباه ها نسلی مکار هستند، گفت خودم قطع اش کردم.
گفتند: چرا؟ این که بسیار بد می شود.
روباه گفت: نخیر ، حالا خوب آزاد و سبک احساس راحتی می کنم .وقتی راه می روم فکر می کنم که دارم پرواز می کنم.
یک روباه دیگر که بسیار ساده بود رفت دم خود را قطع کرد و درد شدیدی داشت و نمی توانست تحمل کند.
رفت نزد روباه اولی و گفت: برادر، تو که گفته بودی که سبک شده ام و احساس راحتی می کنم .من که بسیار درد دارم.
گفت صدایش را درنیاور .اگر نه تمام روز روباه های دیگر به ما می خندند،
هر لحظه خوشی کن و افتخار کن تا تعداد ما زیاد شود و گرنه تمام عمر مورد تمسخر دیگران قرار خواهیم گرفت.
همان بود که تعداد دم بریده ها آنقدر زیاد شد که بعداً به روباه های دم دار می خندیدند.

نتیجه: وقتی در یک جامعه افراد مفسد زیاد می شود، آنگاه به افراد باشرف و باعزت می خندند و گاهی هم آن ها را دیوانه می خوانند.!!!


همین را بگویم:  چه بسیار مردان و نی برای یافتن، درک، تجربه
و بکارگیری این گوهر؛ از چنگ یک مستبد، از انگ یک آشنا،
از تفنگ دشمن و محرومیت از بسیاری از داشته ها نترسیدند
و جان سپر کردند تا شکوه  انسانی متلاشی نشود.
نفروشیم و اگر بفروشیم؛ تمام!!

مردی خواست زن دوم کی  بگیرد.می ره صحبت هایش رو می کنه . میگه روز جمعه میام برای عقد.زن اول می فهمه. مرد شامش رو می خوره و می گیره می خوابه . صبح پا میشه بهترین لباسش رو می‌پوشه. بهترین عطرش رو می زنه.می خواد بره بیرون زنش بهش میگه کجا ؟ میگه من می خوام برم نماز جمعه دیر میام . زنش بهش میگه: بیا بشین. امروز دوشنبه است.من قرص خواب بهت دادم. چهار روزه خوابیدی. اگه دوباره تکرار کنی.قرصی بهت میدم که وقتی پا شدی روز قیامته


آخرین جستجو ها

دنیای فانی حدیث دلتنگی ~سرزمین ادیت و نقاشی~ rankzarusti عطر یاس Kyle's info ♥♥برای تو مینویسم♥♥ Carolyn's site وبلاگ والیبال Sheila's life